چه چیزی از تضاد زیباتر است. در حالیکه همان ابتدا، آهنگ شادی به گوشمان می خورد و دنبال این هستیم که ببینیم ترانه از کدام شهرِ جذاب و تفریحی حرف می زند، کم کم شهری سر تا پا فرو رفته در آشغال های مصرفی از میان دود و غبار، جلوی چشمانمان ظاهر می شود. تضاد دوم، قد و قواره کوچکِ ماشینِ آشغال جمع کن، تنها جنبنده این برهوت، در برابر کیلومتر ها زباله است. پس خانه ای که این ترانه تبلیغاتیِ لوس، ما را تشویق به بازنگشتن به آن می کرد، زمینِ دوست داشتنی خودمان بود که در سال 2700 به یک فاجعه کثیف تبدیل شده است. اما تضادی دیگر، در دورانی که خیلی ها رفتن از زمین و نام نویسی برای اقامت در سیاره های دیگر را دست مایه کارشان قرار می دهند، کمپانی پیکسار، عشق ورزیدن به زمین را به ما گوشزد می کند حتی بعد از این فاجعه احتمالی در آینده
درباره این سایت